فهرست مطالب
فصلنامه ذهن
سال بیست و یکم شماره 4 (پیاپی 84، زمستان 1399)
- تاریخ انتشار: 1400/01/22
- تعداد عناوین: 8
-
-
صفحات 5-40
طبع یکی از موانع کارکردهای قلب است که در آیات قرآن در کنار قلب به کار رفته است. طبع از یک سو به خدا و از سوی دیگر به رفتار انسان ها مرتبط است. با به کارگیری دستور زبان شناختی و نمابرداری شناختی جایگاه این مانع با دقت بیشتری روشن می شود و نسبت ارتباط آن با خدا و افعال انسان روشن میگردد. ضرورت این پژوهش در پرداختن به جایگاه معرفت شناختی و کلامی (مسئله اختیار و طبع الهی بر قلب) است. این پژوهش بر اساس الگوی نمابرداری شناختی از روش معناشناسی شناختی رابطه طبع قلب با پدیده های مرتبط را بررسی میکند. طبع به عنوان فعل خداست و به معنای عدم هدایت نیست؛ یعنی صرفا جنبه عدمی ندارد، بلکه جنبه وجودی دارد و واقعا خدا عمل طبع را انجام می دهد. طبع ارتباط مستقیم با اعمال کافرانه و منافقانه دارد و نتیجه طبع در این است که دریچه قلب در دریافت معارف وحیانی بسته می شود و از سوی دیگر نمی تواند از معارف دریافت شده وحیانی معرفت جدیدی تولید کند؛ اما کارکردهای دیگر قلب نقصانی نمی یابد و راه برای هدایت باز است.
کلیدواژگان: نمابرداری، قلب، طبع، نمابرداری ساختاری -
صفحات 41-76
پزشکان در دهه 1960 جهت درمان بیماران صرع، اتصال میان دو نیمکره مغز در این بیماران را قطع کردند. البته این اعمال جراحی ادامه نیافت و در زمان کوتاهی متوقف شد. بیماران مغز دوپاره در طی حدود 60 سال تحت آزمایشهای گوناگونی قرار گرفتند. این آزمایشها عملکرد هر نیمکره مغز را مستقل از نیمکره دیگر ارزیابی میکردند. اسپری و گازانیگا مدعیاند قطع اتصال میان دو نیمکره مغز در این بیماران سبب شده است دو مرکز آگاهی مستقل از هم در مغز آنها شکل بگیرد؛ به عبارت دیگر این بیماران تبدیل به دو شخص انسانی شدهاند. این آزمایشها و نتایج حاصل از آن به عنوان یک دلیل تجربی جهت دفاع از فیزیکالیسم مورد توجه قرار گرفتهاند. در این پژوهش نشان داده میشود در چارچوب نظام فلسفی ابنسینا و ملاصدرا هویت انسانی در این بیماران تقسیم نشده است و همچنین با فرض صحت این آزمایشها کوشش میشود توجیه معقولی از این آزمایشها در درچارچوب نظام فلسفی ابنسینا و ملاصدرا پیشنهاد گردد. در این بیماران، قوای حسی و فرایند حصول ادراکات حسی تقسیم شده است؛ به گونهای که هر نیمکره مغز دارای ادراکات حسی مستقل از نیمکره دیگر است؛ ولی قوه عقل در این بیماران تقسیم نشده است. از آنجا که ویژگی اساسی نفس انسانی از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا تعقل کلیات است، حفظ وحدت قوه عقل در این بیماران دلیلی بر حفظ وحدت هویت انسانی در آنهاست.
کلیدواژگان: مغز دوپاره، ادراک حسی، گازانیگا، ابن سینا، ملاصدرا، هویت انسانی -
صفحات 77-112
در مابعدالطبیعه «ذات» نه به معنای «ماهیت»، بلکه به معنای «وجود» و «واقعیت» است. «ذات گرایی» به معنای «واقعیت گرایی» است. ذات گرایی قدیم، ضد ذات گرایی و ذات گرایی جدید سه جریان مابعدالطبیعی اند. در ذات گرایی قدیم «اشیا» دارای ذات و خواص ذاتی (واقعیت و خواص واقعی)اند. ذوات و خواص ذاتی صرف ذوات و خواص ذاتی جوهری اند و هرچند اجسام منفعل و نفس و عقل فعال اند، درنهایت ایستا و ناپویایند. علم به اشیا علم به خواص ذاتی آنها از طریق برهان و بنابراین مطابق با واقع آنهاست. در ضد ذات گرایی اشیا نه دارای ذات و نه دارای خواص ذاتی اند؛ علم به آنها نه طبق واقع آنها بلکه طبق تعریف و قرارداد آنها و «بهترین تبیین از آنها» است. در ذات گرایی جدید، اشیا دارای ذوات و خواص ذاتی جوهری، رویدادی، فرایندی، رابطه ای و خاصیتی پویا هستند. آدمی نیز دارای همه این گونه ذوات و خواص ذاتی طبق واقع است و آنها ریشه اعتبار ذوات و خواص ذاتی طبق اعتبار در اعتبارات عام انسان هایند. علم به اشیا «بهترین تبیین از آنها نزد دوستداران این تبیین» است و «تقریبا صادق» و «تقریبا مطابق با واقع» است. ذات گرایی جدید مابعدالطبیعه جدیدی است. روایت جدیدی از ذات گرایی قدیم است. آن نیازمند شناسایی است و معرفت شناسی و روش شناسی آن نیازمند نقادی و بازسازی است.
کلیدواژگان: ذات گرایی قدیم، ضد ذات گرایی، ذات گرایی جدید، مابعدالطبیعه جدید، روایت جدید -
صفحات 113-137
موضوع این مقاله تشریح و بررسی استدلال تضاد پدیداری سوزانا سیگل درباره غنی بودن محتوای ادراک بصری است. ابتدا دیدگاه بازنمودگرایی درباره ادراک حسی به عنوان زمینه بحث بهاجمال مورد بررسی قرار می گیرد. اهمیت بازنمود گرایی برای این مقاله آن است که همه بازنمودگرایان می پذیرند که تجربه بصری دارای محتواست و نیز تغییرات خصلت پدیداری تجربه بصری بر تغییرات محتوای آن تجربه مبتنی است. سپس آموزه غنیبودن محتوای ادراک بصری مطرح می شود و اهمیت فلسفی پذیرش یا رد این آموزه نشان داده می شود. در بخش بعدی استدلال تضاد پدیداری به عنوان استدلالی برای اثبات آموزه غنیبودن محتوا به شکل دقیق صورت بندی و تشریح می شود. در بخش پایانی برخی از مهمترین اشکالات به این استدلال مطرح شده و به آنها پاسخ داده شده است. نتیجه گیری مقاله این است که استدلال تضاد پدیداری درنهایت قابل دفاع است و بنابراین می توان امکان بازنمایی ویژگیهایی مانند ویژگی های مربوط به انواع طبیعی را در ادراک بصری پذیرفت. این امر به معنای پذیرش غنیبودن محتوای ادراک بصری است.
کلیدواژگان: بازنمودگرایی، آموزه محتوای غنی، آموزه محتوای ضعیف، تضاد پدیداری، سوزانا سیگل -
صفحات 139-160
قلب قرارگاه شهود و مرکز دریافت معارف باطنی بر مدار «طهارت» به شمار میرود. «قلب سلیم» فارغ از ماسوی الله و «قلب عقول» درون گرایی برون نگر بوده و در هندسه سلوک وحیانی از منزلت خاصی برخوردار است؛ به طوری که کاربست بنیادینی در کشف حقایق معرفتی و تولید دانش عرفانی دارد. اهمیت و ضرورت تبیین منزلت قلب آنجاست که در معارف حسینی معرفت قلبی نقش زیرساختی از مقام حدوث تا بقا در هندسه سلوک تا شهود ایفا مینماید. مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که معرفت قلبی بر پایه ماثورات و برخی مکاشفات حسینی از چه منزلتی در هندسه سلوک برخوردار است؟ برای دست یابی به پاسخ از روش نقلی- عقلی استفاده شد و دستاورد نهایی این است که معرفت قلبی به صورت دوسویه و ذومراتب در مقام تحقیق و تحقق سلوک دارای منزلت بنیادی است و شهود در حالت خواب و بیداری ممکن و معرفت زاست.
کلیدواژگان: قلب، سلوک، معرفت قلبی، قلب سلیم، ادراک شهودی، امام حسین -
صفحات 161-180
شناخت خدا از اهم مسایل معرفتی انسان و یکی از پرسشهای بنیادین حوزه معرفتشناختی است، بدین معنا که شناخت خدا امکانپذیر است یا امکان ناپذیر؟ به بیان دیگر «خدا» متعلق قوای ادراکی «انسان» قرار میگیرد یا نه؟ اگر آری با کدام قوه ادراکی و کدام ساحت وجودی حق قابل ادراک خواهد بود؟ شهود قلبی یا عقل شهودی یا قوه دیگری از قوای ادراکی؟ اگر پاسخ منفی است، مقصود کدام ساحت وجودی حق تعالی است که صید معرفتی انسان نخواهد شد؟ نوشتار حاضر اگرچه عرفانی و مبتنی بر شهود عرفانی نیست، بر مبنای حکمت متعالیه با قرایت دکتر نصر و شوان بر آن است نشان دهد آیا میتوان با عقل شهودی به شناخت ذات حق تبارک و تعالی دست یافت؟ مقصود از عقل شهودی این است که بدون وساطت مفاهیم ذهنی به شهود حقایق کلی و فراگیر نایل می شود که به یک اعتبار در قبال عقل مفهومی و به اعتبار دیگر در قبال شهودهای حسی، دون عقلی و یا شهودهای عرفانی، فراعقلی است. شهودهای حسی حاصل مواجهه مستقیم و بی واسطه با اشیای جزیی و مادی است؛ حال آنکه شهودهای عقلی حاصل مواجهه مستقیم با حقایق فراگیر و کلی است و شهودهای فراعقلی که در بیان عارفان مسلمان آمده، شهود «وجه رب» و «اسما و صفات الهی» است. روش نوشتار عقلی- برهانی و رهاورد این است که نصر و شوان باور به عقل شهودی یا بصیرت عقلی دارند که بالاتر از عقل استدلالی بوده و نسبت به آن هم جنبه مبدا و هم جنبه مقصدبودن دارد؛ زیرا تا بصیرت عقلی نباشد، مواد خام و کافی برای استدلال عقلی نیست تا به معلومات جدیدی دست یابد و معلومات جدید عقل استدلالی باید به مشهودات به کار آید؛ چه اینکه عقل شهودی نوعی درک بیواسطه است و دکتر نصر و شوان بر این عقیده اند ذات حق تنها با عقل شهودی حاصل شدنی است، البته مقام ذات ظهور نایافته و امر نامتناهی برای خداست که از حد و طور ادراک بالاتر است که به الهیات سلبی یا تنزیهی نسبت میدهند و نزدیک ترین وسیله معرفت به ذات خدا شهود عقلی است.
کلیدواژگان: عقل شهودی، عقل استدلالی، ذات حق، سنت گرایان، نصر -
صفحات 181-206
سوره قمر از جمله سوره هایی است که آیات هشداردهنده در آن بیش از آیات تبشیری است؛ آیاتی که به بیان عذاب اقوام مختلف و چگونگی احوال ایشان می پردازد؛ از این رو پژوهشگر با بهکار گیری عناصر فضا ساز در صدد ترسیم نقشه ای ذهنی برای مخاطب است تا او بتواند امور انتزاعی و مفهومی را به صورت محسوس درک کند. عناصر فضاساز به وسیله رابطه ها و نظایر به هم متصل شده و یک فضای ذهنی را به وجود می آورند و از اجتماع چندین فضای ذهنی، شبکه ذهنی تشکیل می شود. این شبکه نقشه نهایی از معماری ذهنی مخاطب است که پویا، تاثیرگذار، زنده و قابل درک است. اهمیت این روش در تحلیل آیات در ابهامزدایی از تعابیر غیر عادی، وجوه زمانی، محمولات حاکی از تغییر و ضمایر انعکاسی می باشد. پژوهش حاضر با بهکارگیری این اصول و ابزار در آیات الهی به دستهبندی جدیدی در تحلیل آیات سوره قمر می پردازد. روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی بوده و منابع آن از طریق مطالعات کتابخانه ای می باشد.
کلیدواژگان: فضای ذهنی، شبکه ذهنی، سوره قمر، معماری ذهنی، عناصر فضاساز -
صفحات 207-236
پژوهش حاضر با هدف کشف مبانی معرفتشناختی الگوی تدریس بدیعهپردازی صورت گرفته است.راهبرد پژوهش حاضر کیفی و روش آن توصیفی- تحلیلی و رویکرد آن واکاوی اسناد بوده است. دادههای پژوهش با ابزار فیش برداری فراهم و با استفاده از تکنیک تحلیل متن مورد تحلیل قرار گرفته است. یافته های پژوهش در تحلیل عناصر آموزشی (معلم، شاگرد، تدریس و برنامه درسی) حاکی از آن است که معلم در این الگو نقش روشنفکر، دگرگون ساز و پرسشگر را ایفا کرده و شاگرد ضمن مشارکت و محتوی سازی و لذت بردن از محتوای در حال ساخت دانش و هویت خویش بوده است. تدریس در این الگو به روش حل مسئله پرسش و پاسخ، قیاس و استعاره صورت گرفته است و برنامه درسی به صورت فرایندمدار و انعطاف پذیربوده است. نتایج تحلیل معرفت شناختی الگوی تدریس بدیعه پردازی نشان داد معرفت در این الگو به صورت سلسله مراتبی، نسبی و ذهنی بوده و نوع معرفت در الگوی حاضر به صورت معرفت تجربی، عقلانی و بخشی هم معرفت شهودی بوده است؛ نیز مکاتب فلسفی زیربنایی الگوی بدیعه پردازی شامل مکاتب پراگماتیسم، طبیعت گرایی، اگزیستانسیالیسم و پست مدرنیسم بوده است.
کلیدواژگان: مبانی، معرفت شناختی، الگوی تدریس، بدیعهپردازی، راهبردهای یاددهی- یادگیری